میراثِ فرهنگی ایران
بُوَد ایرانزمین ، گنجینة میراثِ فرهنگی
چنین مُلکِ هنرپرور ، نباشد جای دلتنگی
به هر جا بنگری ، قصری ز عهدِ باستان بینی
به هر سو رو کنی، دارد ز ِآثارِ هنر رنگی
هزاران قلعه و ارک و سرای کاروان بنگر
که هر کاخِ کُهن دارد نشان از نامی و نَنگی
سپهداران کجا رفتند ، خالی مانده میدانها
در این دِژها نمیبینی ، نه سرداری ، نه سرهنگی
مِنار و گنبد و تالار و طاق و بُرج بسیاری
کشیده قامت از هر سو ، ز فرسنگی به فرسنگی
مُزَیّن گشته بس محراب ، با آیات قرآنی
منوّر هر شبستانی ، به کاشیهای خوشرنگی
مُصلاّ را ز کاشیهای رنگین نقشها بینی
که در پیشانیِ طاقَش ، ز دوران بسته آژَنگی
ز آثارِ هنر ، بنگر هزاران نقشِ بیهمتا
ز شعر و خطّ و نقّاشی ، چه تلفیقِ هماهنگی
به هر گلدسته میخوانَد مُوذّن باز گلبانگی
به بُرجِ هر کلیسائی ، ز ناقوسی است ، آونگی
به گوشِ دل شِنو ، کَاَندر دلِ محراب میپیچد
سرودی گرم و آهنگین ، به آوای دَف و چنگی
به ایوانِ مداین بین ، نقوش کِلکِ مانی را
نَمانده جلوه و رنگ و جلای نقش ارژَنگی
نهان در تختِ جمشید است دنیایی هنر ، بنگر
کجا بیند جهان دیگر ، چنان فَرّی و اورنگی
تو کاخِ داریوش و کوروش و تختِ سلیمان بین
که جای پای شاپوری بُوَد ، یا قصرِ هوشنگی
بسی کاخِ مُجَلَّل گشته ویران از ستمکاران
ز چنگیز و زِ اسکندر و یا تیمورِ پالنگی
بسی گنجینة فرهنگ و آثار تمدّن را
به غارت بُرده چرخ از ما به هر مکریّ و نیرنگی
به قهرِ خودپرستیها چه آثاری شده ویران
جهان مَهدِ هنر میشد نمیبودی اگر جنگی
دَمی با دیدة عبرت نگر « مسعود » تا ، بینی
بسی آثار فرهنگی به هر خشتی به هر سنگی تبریز 28/2/72
- ۹۶/۰۵/۰۷