دیوان اشعار مسعود عالم پور رجبی

شامل مثنویات و غزلیات

دیوان اشعار مسعود عالم پور رجبی

شامل مثنویات و غزلیات

اطلاعات این وبلاگ شامل شرح حال و آثار و اشعار مدیر وبلاگ ( مسعود عالم پور رجبی ) می باشد

بایگانی
  • ۰
  • ۰
هنر دلنشین شعـر و شاعری

پیشگفتار دیوان

دنیای زیبا و خیال‌ انگیز شاعری پر از رازها و رمزها و شگفتی‌هاست ولی برای دیدن و درک و احساس آن چشمی باز و اندیشه‌ای روشن و احساسی لطیف و ذوقی سلیم لازم است تا بتوان جمال و کمال هستی را دریافت و از لذات سرشار آن برخوردار شد. شاعران انسان‌هائی هستند که در زندگی  پر از شور و احساس خود کوشیده‌اند تا گوشه‌هایی از این جهان رویایی و معنوی را در آثار خود متجلی سازند. آنان در عالم خیال و تصورات ذهنی خود به ماورای جهان مادی توجه داشته‌اند و خواسته‌اند زیبایی‌های خیال‌انگیز ضمیر پاک خود را در فضائی روحانی منعکس نمایند تا اثری ماندگار از هنر و احساس در سرحد کمال پدید آورند. آنها گوئی از چشمه‌ساری آب می‌نوشند که از اعماق دل و روح و عواطف و احساس انسانی می‌جوشد.
      شعر آئینه‌ایست که احساس و اندیشه و آداب و سنن و اخلاق و در یک کلام فرهنگ یک قوم را با ویژگی‌های مخصوص به خود منعکس می‌سازد یا به عبارت بهتر شعر ثمرة شکوفایی ذوق و تلطیف احساس و پرورش فکر و اندیشه انسان‌ها و بازتاب خصوصیات فرهنگی، تاریخی ، ملی و اجتماعی ملت‌هاست که در معرفی تمدن و فرهنگ و ادب یک سرزمین به دیگران نقش مهمی را ایفا می‌نماید.
     چکیدة اندیشه‌ها و لطیف‌ترین احساسات انسانی همواره در قالب شعر جلوه می‌نماید و احساساتی که در نهاد انسان‌های باذوق چون ودیعة الهی نهفته است توسط شاعر در قالب کلماتی موزون و ابیاتی دلنشین بیان می‌گردد.
        اگر صنعت ، پدیدة تفکر انسان برای تأمین آسایش و رفاه مادی است شعر تراوشات احساسات لطیف و تخیلات شیرینی است که روح خستة انسانی را آرامش می‌بخشد و این نشانة نیاز روحی بشر به این غذای فکری است.
     به بیانی دیگر شعر مبیّن شیرین‌ترین یا غم‌انگیزترین لحظات زندگی و تجسم رؤیاها و عواطف رقیق انسانی است که در قالب الفاظی خوش آهنگ به رشتة نظم کشیده می‌شود و توصیف می‌گردد.
     هر چند انسان گاهی احساسات خویش را در زیر و بم آهنگ‌های دلنواز موسیقی یا در نوازش رنگ‌های زیبای تابلوهای خیال‌انگیز نقاشی و یا در تماشای پیکره‌های تحسین‌برانگیز مجسمه‌های مرمرین و یا در نوای روح‌پرور آوازهای شورانگیز اصوات داودی ابراز می‌دارد لیکن مفاهیم نغزی در سخنان پرمغز یافت می‌شوند که هر نوع احساسی را در نهایت ِزیبایی تجسم می‌بخشد و آئینه‌وار پرتو خورشید اندیشه را منعکس می‌سازد و هزاران معنی و صدها تصویر را در چند بیت کوتاه با هنرمندی چنان می‌گنجاند و تلخ و شیرین را چنان به هم می‌آمیزد که عقل به حیرت درمی‌ماند و دل از شدت شوق می‌لرزد و این شاهکاری است که شاعر از سخن می‌آفریند و چنان مروارید واژه‌ها را به رشته می‌کشد که زبان بی‌اختیار به تحسین گشوده می‌شود.
      شعر چشمه‌سار زلالی است که در سرزمین اندیشة شاعر به نرمی جریان دارد و ترنم آن واژه‌های پربار و خیال‌انگیز را به رقص وامیدارد و شاعر با به نظم کشیدن کلمات به ترسیم و تجسم تابلوهای زیبا و پراحساسی می‌پردازد که از یک نوع الهام معنوی سرچشمه گرفته است و شاعر باریک‌اندیش ِتیزبینی است که به زندگی از زاویه‌ای دیگر نگاه می‌کند و نکته‌هایی را می‌بیند و می‌سنجد که دیگران از آنها غافل هستند.
      بنابراین کسی عنوان مقدس شاعری را سزاست که اندیشه و احساس از چشمة روانش بجوشد و کلمات چون بنده‌ای گوش به فرمان بر درگاهش آمادة خدمت باشند. سخنیش بر لب باشد و هزار غوغا در دل نهانش از درد و شور و شوق و غم و نشاط و فریاد و عصیان لبریز باشد کاسة در یوزگی به سرای این شاعر و آن سخن‌سرا نَبرَد. گدای اندیشه و درویش لفظ دیگران نباشد. هر چه می‌طلبد از خود بطلبد. موسی‌وش در سرزمین دل به نغمه برخیزد و خلیل‌آسا در میان آتش رود و گلستان بیافریند. شاعر باید از زمان و مکان خیمه بیرون بزند. عقاب اندیشة شاعر آنچنان باید عرش پرواز باشد که جهانی را در شعر خود زیر پر بگیرد.
      او نه تنها خود بلکه خوانندة شعر خویش را نیز باید ساعتی برتر از زمان و مکان پرواز دهد از جهان تن به جهان جانش بکشد مستی و خلسه و شور و التهاب در خواننده بیافریند و شراب نشئه و نشاط و غم و عصیان و آرامش در جام جانش بریزد. زیبندة نام شاعری کسی است که پیامبروار در خویش فرو رود خود را بکاود و از جهان جان و درون خویش و ماورای مشهودات مایه بگیرد و فریادش گلبانگی آسمانی و وحی‌آمیز باشد و گرنه با حلقة اسارت بر گردن الفاظ افکندن نمی‌توان روح شعر را نیز در سخن منظوم دمید.
     آن شاعری که مسافر شهرهای ناشناخته است ره‌آورد دیگری دارد از چشمة جان شاعر آب زلالی می‌جوشد که نوشندة تشنه‌لب را سیراب و سرمست می‌سازد. شاعر راستین در آستین خود هنرِ یدِ بیضا دارد در فریادش نشانه‌ایست که پژواک بانگ رسایش همه‌گیر و دلنشین است.
      در شعر باید این هنر باشد که دوستدار شعر را به عالم سرمستی بکشاند و زمانی او را از خود بگیرد. شاعری رسالت خود را به پایان می‌برد که دست خوانندة شعرش را بگیرد و در جهانی تازه و ناشناخته و دلپذیر و صفابخش گردش دهد. نه در دیاری که خواننده با کوی و برزن و در و دیوار آن آشنائی دیرین داشته باشد زیرا هیچ کس را آن حوصله و شکیب نیست که در کوچه‌های آشنا هزاران بار سیر کند و این گردش را بارها تکرار نماید.
     خواندن شعر در واقع نوشیدن از آب زلال چشمة طبع شاعر است. شعر پراحساس باید غبار کدورت و رنج را از آئینة خاطر ادب دوستان بزداید و روح آدمی را جلا دهد و او را از عالم تعلقات به خلوتگاه مجرّدات ببرد.
      بهترین ارزیاب شعر زمان و اعصار است و این صیرفی‌ روزگار است که شعری را محک می‌زند لذا معیاری قاطع و ماندگار و تغییرناپذیر  به دست ما نیست. هر چند رد پائی از اشعار جاویدان در گنجینه‌های ادب به دست ما افتاده است و از این رهگذر باید گفت نخستین خمیرمایة شعر خوب و جاویدان داشتن پیام و اندیشه و بالاتر از آن وجود بکارت در اندیشة سخن‌سرا و صمیمت راستین شاعر با مردم عصر خویش است.
       شعر بایستی در بردارندة احساسی عمیق و صادقانه باشد و در عین حال این احساس با احساس و عواطف پاک مردم هم‌آهنگ و خویشاوند باشد زیرا تنها پاسدار و نگاهبان شعر شاعر مردمند که سینه به سینه در وراثتی معنوی آن را به آیندگان خود می‌سپارند.
      احساس و اندیشه و فریاد شاعر هرگاه ویژة یک نسل و وابسته به یک زمان باشد. جاودانگی شعر بیشتر تضمین می‌گردد زیرا هر نسل به شعری عشق می‌ورزد که بازگو‌کنندة دردها و خروش‌ها و غم‌ها و شادی‌های خودش نیز باشد و آن که زبان شعر را نمی‌فهمد به احساس شاعر راه نتواند یافت.
       آنچه در این دفتر رقم خورده است تَرنّم سرودی محزون است که از لرزش تارهای ظریف ساز شکستة دل به نوا درآمده و در قالب شورانگیز شعر نشسته است و شاعر گوئی تصاویر غم‌ها و شادی‌های زندگی خویش را آئینه‌وار تجسم بخشیده و با کلک دل‌انگیز خیال نقش و نگارهای زیبائی را در پرده‌های احساس پدید آورده است.
     به نظر می‌رسد واژه واژة این سروده‌ها کوله‌بار قصه‌های زندگی شاعر را صبورانه بر دوش می‌کشند و احساسات پاک و اندیشه‌های تابناک او را تفسیر می‌کنند.
      در جای جای این اشعار غمی دلنشین از فحوای کلام موزون احساس می‌شود که شمیمی از آرزوهای برباد رفته را در فضای خیال می‌پراکند. مفاهیم این اشعار گویای حالتی است که زبان حال عاشقان دلسوخته و بی‌دلان پاکباخته است و  بس که جمله از دل برخواسته‌اند و لاجرم بر دل سوختگان خواهند نشست.

مسعود عالم پور رجبی  

     تبریز 1396

 

  • ۹۶/۰۵/۰۷
  • Masaud Alempuor Rajabi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی